هبوط

هبوط

فریادهای خداگونه ای درتبعید
هبوط

هبوط

فریادهای خداگونه ای درتبعید

توتم پرستی

به نام قلم‌-به یاد علی

تو گفتی که قلم توتم من است

به صلیب کشیدند قلم را به جرم رعشه

و تازیانه برگلوی سرخ او

که ضجه می زند

و داد می زند

شکستند حرمت نون و القلم

قلم را دزدیدند

اسیرش کردند

تازیانه اش زدند

تبعیدش کردند

تکه تکه اش کردند به نیشخط رنج

به جرم بودا

به جرم معبد

به جرم مسیح

ورشحه‌ی مطبوع عشق

به جرم توتم که می گفتی

هرکس توتمی دارد

و توتم من قلم است

و قلم توتم قبیله من است

خدای همه‌ی قبایل

خدای همه عالمیان بدان سوگند می خورد

به هر آنچه از آن می ترواد سوگند می خورد

به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند می خورد

و من؟

قلم خویشاوند آن من راستین من است

عطیه‌ی روح القدس من است

زبان دفترهای خاکستری و سبز من است

به صلیب کشیدند قلم را تا نگوید

تا نشنود زمزمه درهای پسری که ناله می کند: آقا ادکلون بدم

خانم ادکلون بدم

چشمانم را کور کردند تا نبیند

چشمان شرجی زده‌ی دخترکی که دریا را تا فلق بدرقه می کند

تا بابایش برگردد

اما قلم توتم من است

او نمی گذارد که فراموش کنم

که فراموش شوم

که با شب خو کنم

که از آفتاب نگویم

که تسلیم شود نومید شوم

به خوشبختی رو کنم

به تسلیم خو کنم

به صلیب کشیدند قلم را به جرم رعشه

زبانم را بریدند

تا نگوید که یک با یک برابر نیست

بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلم

به صلیبم بکشند

به چهار میخم کوبند

به قلمم سوگند

به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند

اگر تمام عالم

کور و کر و گنگ و لال شوند

تا نبینند و نشنوند و نگویند ضجه های کودکان پا برهنه را

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم

که قلم اعجاز ایمان است

تو گفتی قلم توتم من است....

یا علی